شب به یاد ماندنی . . .
هوا خیلی سرد بود . اونقدر که استخون های آدم می سوخت . اما چه کنیم ، یک امام رضا که بیشتر
نداریم . سوار دوچرخه شدم و راه افتادم ...
شب شهادت ثامن الحجج (ع) به دفتر رفتم . و این شب آخر بود ...
توی این سه شب ، سه نفر مداح بودند و به حق که نفسشون گرم بود .
شب اول - حاج کاظم بدری
شب دوم- آقای رامشینی و شب سوم ...
وارد دفتر که شدم مثل همیشه با همه سلام علیک کردم . و توی حلقه ی حاج آقای غفوری نشستم .
یک دفعه هادی به من گفت :(( امشب مداح نداریم . مداحی می کنی ؟ ))
من هم بدون هیچ آمادگی گفتم : (( بله. )) من حتی نمی دونستم چه نوحه ای باید بخونم .
به ساعت نگریستم . حدود 45 دقیقه وقت داشتم . سریعا یک نوحه از اینترنت دانلود کردم .
و گوش کردم...
و متنش را نوشتم... <<و همه ی این ها در 30 دقیقه>>
و آهنگش را یاد گرفتم ..
و موعد قرار رسید . هنگامی که میکروفون را از مسئول صوت گرفتم در دلم به آقا گفتم :
(( یا علی ابن موسی الرضا ، خودت کمکم کن ))
و من شروع کردم:
امام هشتم دین خدایی امید اول و آخر مایی
پسر فاطمه امام رضایی یا امام رضا، یا امام رضا
.
.
.
و بعد این نوحه همه راضی یودند . حتی حمید ! و آن نوحه شد نوحه ی منتخب سال !!!!
دانستم که آن شب علی بن موسی الرضا به مددم آمده . و هنوز که هنوز است همه آن نوحه را به
یاد دارند. و همه ی آن ها آن شب جیگرشان پر شرب شد .