مسافر کربلا (1)
يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ
دوست دارم براتون بی مقدمه از این سفر بنویسم . سفری که هر کس آرزوشه یه بارم که شده به این سفر بره . فقط امیدوارم هرکی که آرزوشه به اونجا برس
آخر به آرزوش برسه . به این حرف هم معتقد نیستم که میگن آدم باید لایق بشه تا به کربلا بره . به قول روحانی کاروانمون :(( اومدن به این سفر
معنوی نه قسمته و نه همت . بلکه فقط دعوته ))
روز جمعه 22 اسفند حول و حوش ساعتای 3 بعد از ظهر از خونه مون راه افتادیم . به ترمینال که رسیدیم سوار اتوبوس شدیم . وقتی به چشم همه ی
اونایی که برای بدرقه اومده بودند نگاه کردم ، متوجه شدم اکثرشون دارن گریه می کنند . عشق حسین زمان و مکان نمیشناسه . خلاصه به سمت قم راه
افتادیم . اینکه آغاز سفرمون با رفتن به زیارت حضرت معصومه (س) شروع میشد لذت این سفر رو برام صد چندان کرده بود . داخل اتوبوس یا صلوات
میفرستادم یا به مداحی گوش میکردم . باورم نمیشد که دارم به عتبات میرم . یعنی هنوز که هنوزه هم باورم نمیشه که من به اونجا رفتم .
کنار پنجره به بیرون نگاه می کردم .
.
.
.
جاده ها . . . . مرا به کجا می برید ؟؟؟؟
......................................................................................................................................................
انشا الله این سفرنامه به زودی زود باز هم بروز خواهد شد . از دفعات دیگر حجم مطالب هم بیشتر خواهد .
۹۴/۰۱/۱۶
بزرگ و کوچیک شدن متنت اون وسط جالبش نکرده
مقدمه ی خوبی برای آغاز سفنامه ات بود