مثبت منفی

این اصل رو باید قبول کنیم : (( طبیعت رو مخالف ها بنا شده )) ... مثبت منفی ، آب وآتیش ، زن و مرد ...

مثبت منفی

این اصل رو باید قبول کنیم : (( طبیعت رو مخالف ها بنا شده )) ... مثبت منفی ، آب وآتیش ، زن و مرد ...

طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر

مسافر کربلا(4)

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ

در راه نجف

جو کشور عراق خیلی امنیتی بود . اینو از همون اول که وارد عراق شدم فهمیدم . مثلا تا سه اتوبوس جمع نمی شدند ، اتوبوس ها حرکت نمی کردند . و یا از لب مرز تا خود نجف مدام یک ماشین گارد ویژه با چند تا از اون سربازای خفن عراقی با فاصله ی کم ازاتوبوس حرکت می کرد.

تو اون فاصله که منتظر دو تا اتوبوس دیگه ایرانی بودیم تا بیان ، من و چند تا از رفقا که به شدت از دیدن اون سربازا( مخصوصا بااون قیافه هاشون )ذوق مرگ شده بودیم با پیشنهاد بنده تصمیم گرفته از اتوبوس پیاده بشیم و با اونا عکس بگیریم . وقتی پیاده شدیم من که مثلا می خواستم باهاشون عربی حرف بزنم به یکی از اونا گفتم :(( الحبیبی ! العکس ، التصویر!!! )) اونم یه نگاهی به رفیقش کرد و بعد هم افتخار داد و چند تا عکس با ما گرفت .

 

 

 

به اتوبوس برگشتیم . به ما گفتن که باید ساعتا رو نیم ساعت به عقب بکشیم . ساعت 9:27 صبح بود .

و بالاخره بعد یک ربع انتظار دو تا اتوبوس دیگه هم رسیدند و به سمت نجف راه افتادیم . میتونم بگم تا چند دقیقه از وضع رانندگی عراقی ها در یه شوک چند دقیقه ای به سر می بردم . مثلا وقتی داشتی توی مسیر خودت می رفتی یهو میدیدی که یه هیجده چرخ با کمال احترام روبروته که در این حال راننده اتوبوس با کمال خونسردی اتوبوس رو به لاین کناری هدایت میکرد و بعد از رد شدن کامیون با نواختن بوقی از راننده هیجده چرخ تشکر می کرد . راستی گفتم بوق . معمولا ما در هر 10 ثانیه دوبار صدای بوق اتوبوس رو میشنیدیم . و البته این موضوعی بس کلافه کننده و اعصاب خوردکننده بود . بوقشون هم صدایی شبیه به صوت بلبلی خودمون داشت که وقتی زده می شد صداش تا اعماق مغزت نفوذ می کرد .

از این موضوع که بگذیم بعد از نیم ساعت ، حاج آقای کاروانمون شروع  به خوندن زیارت عاشورا کرد و از وسطاش هم به من داد .

 بعد زیارت عاشورا هم یه مداحی خوندم . انشا. . . که قبول کنند . بهتون توصیه می کنم که اگه همچین سفری نصیبتون شد حتما سعی کنید با روحانی کاروانتون مثل یه دوست بشید . میتونم به جرئت بگم که معنویت سفرتون چند برابر میشه .

ساعتای ده و نیم یازده بود . وسطای راه به یه جایی شبیه به رستوران بین راهی های خودمون رسیدیم . از اونجا ناهار رو تحویل گرفتیم . هنوز که هنوزه نتونستم کشف کنم که اسم اون غذا چی بود . (از همون غذاها بود که تو تلویزیون برای تبلیغات روغن سرخ کردنی اویلا نشون میدن!)

بعد صرف ناهار ترجیح دادم یه ساعتی بخوابم . اما به لطف بوق های ممتد راننده اتوبوس . . . .

بعد دو ساعت حرکت متوجه صحبت های حاج آقای مزینانی (روحانی کاروان) شدم . :(( این سرزمین رو از اون جهت نجف می نامند که مرکب از دو کلمه نی و جف است . به معنای دریایی که خشک شد . . . .)) آره ، ما به ورودی نجف رسیده بودیم . کتاب دعا رو که به توصیه یکی از رفقا برداشته بودم رو باز کردم و دعای ورود به شهر نجف رو خوندم .

((چون به دروازه نجف برسى بگو:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی سَیَّرَنِی فِی بِلادِهِ وَ حَمَلَنِی عَلَى دَوَابِّهِ وَ طَوَى لِیَ الْبَعِیدَ وَ صَرَفَ عَنِّی الْمَحْذُورَ وَ دَفَعَ عَنِّی الْمَکْرُوهَ حَتَّى أَقْدَمَنِی حَرَمَ أَخِی رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ))

همونطور که محو تماشای شهر نجف بودم یهو نگاهم سمت راست اتوبوس افتاد . و قبرستان وادی السلام رو با همه ی عظمت و شکوهش دیدم .

 

 

 

 

اتوبوس ما رو دم در هتل پیاده کرد . وقتی پیاده شدیم رو کردم به راننده و بهش گفتم :((حبیبی ، این الحرم ؟)) اونم جواب منو داد و من تنها چیزهایی که از حرفاش فهمیدم این بود که تا حرم مولا راه زیادی نیست . وارد هتل شدیم . اسم هتلمون بود :(( مدینة الحیدریه))

 

 

 

باورم نمیشد که تا یکی دو ساعت دیگه دستم به ضریح مولا میرسه . . .

 

 

 

  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۲
علی زاهدی

نظرات  (۷)

۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۰ محسن هاشم آبادی
اسم اون غذا ها مگنته علی جان، مگنت!!!
پاسخ:
ممنونم واقعا ممنونم
۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۳ محسن هاشم آبادی
علی جان. خیلی خوبه که همون طور که خوب حرف میزنی همون جوری مینویسی. جسارت نباشه بعضی وقتا باید جمله هات رو به زبان معیار نزدیک کنی، یعنی خیلی دیگه محاوره مینویسی بعضی وقت ها
پاسخ:
همیس که هس
۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۵۴ سیدجلیل عربشاهی
واقعا متنت نسبت به قبلیا بهتر شده خیلی بهتر آفرین.
فقط متنت رو یه بار دیگه بخون خیلی جا ها یکسری حروف رو جا انداخته بودی
ضمنا اعصاب خوردکننده که نداریم باید بگی اعصاب خورد کن...
پاسخ:
ممنونم عزیزم .
چشم
۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۰ مرتضی استاجی
خوب بود بهتر از قبلی ها
نکته محسن درست بود نمونه اش
البته این موضوعی بس کلافه کننده  
و نیز
پاسخ:
ممنون . ایشا. . . باز بهتر بشه .
با محسن مخالفم.
به نظرم محاوره بودنش خیلی خوبه. حالا اینکه گاهی اوقات از محاوره سالم میزنی تو شکسته یا از شکسته میزنی تو سالم جای اشکال داره که باید کمی دقت کنی.

مطلبت نسبت به قبلیا خیلی بهتر شده. 
پاسخ:
ممنون از نظرت
۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۵ دختری از تبار تسنیم ...
سلام
ان شاالله زیر سایه آقا امام حسین ع موفق باشید...
رحلت خانم حضرت زینب س تسلیت...
پاسخ:
انشاالله . . .
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۶ مرتضی استاجی
قرار نیست ادامه اش هم گفته بشه؟
پاسخ:
تا همین یکی دو روز آینده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی