خدای من
من خدایی دارم :
مهربان تر از آنچه فکرش را بکنی . و دوست داشتنی تر از آنچه در تصور تو می گنجد .
خدایی که در تک تک لحظات تنهایی ام به او پناه می برم . و به او تکیه می کنم و به او اعتماد دارم . می دانم همیشه
دست حمایتش پشت سرم بوده و هست .
به گمانم هر وقت که غفلت می کنم و در جلوی چشمش گناه میکنم ، دلش می شکند . و چون خیلی مرا دوست دارد
همین که فرشتگان می خواهند این کار مرا در پرونده ی عملم ثبت کنند ، جلویشان را می گیرد و به آن هامی گوید
:((دست نگه دارید . به او مهلت بدهید . می دانم که او به سویم برمی گردد . ))
و باز مثل همیشه که من خطاکار به سویش بر می گردم ، مهربانانه به من نگاه می کند و می گوید :((بنده ی عزیزم ،
من که همان اول به تو گفتم که این کار را نکن . اما حالا که برگشتی عیب ندارد . اشک هایت را پاک کن . برخیز و از
نو شروع کن . من تو را باز هم کمک خواهم کرد. ))
خدای من ، مرا خیلی دوست دارد . تا به حال با این که بارها جلوی دیدگانش گناه کرده ام ، اما تا به حال به رویم
نیاورده و آبرویم را پیش دیگران نبرده است .
خدای عزیز من !
من تو را اینگونه شناختم . اینگونه هستی دیگر؟!