مثبت منفی

این اصل رو باید قبول کنیم : (( طبیعت رو مخالف ها بنا شده )) ... مثبت منفی ، آب وآتیش ، زن و مرد ...

مثبت منفی

این اصل رو باید قبول کنیم : (( طبیعت رو مخالف ها بنا شده )) ... مثبت منفی ، آب وآتیش ، زن و مرد ...

طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر

نمایندگان فرهنگ ایرانی

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ق.ظ

در هفته ی گذشته شامل اقدامی عجیب از نشریه ((یا لثارات)) بودیم . اقدامی که باعث توقیف این نشریه نیزشد . نمی دانم هدفشان از این کار چه بود ؟ اگر می خواستند تذکری به پوشش بازیگران بدهند راهش  این نبود . راه را اشتباه رفتند . مگر امیرمومنان در صفین هنگامی که دیدند عده ای از یارانش به دشمن دشنام می دهند و ناسزا می گویند ، آن ها را از این کار منع نکرد؟ به هرحال اقدام عجیب این نشریه باعث چند اثر بسیار بد بر روی جامعه شد . یکی برای این که اقدام خود را موجه نشان دهند و بخواهند بگویند که حرف ما درست است ، متوسل به دو روایت از نبی اکرم(ص) و امام صادق (ع)شدند .

شاید اصلا این  بازیگران مصداق این دو روایت نبودند اما وقتی بدون مشورت با یک عالم و حدیث شناس ، از یک حدیث یا روایت که روی کلمه به کلمه آن باید دقت کرد ، می آیند و استفاده می کنند نتیجه اش این می شود . در این فضایی که دشمن هر روز بر علیه دین تبلیغ می کند باعث شد خیلی از مردم نظری بد به دین پیدا کردند و یا نظر بد قبلی شان تشدید شد .
دوم اینکه قشر مذهبی جامعه دوباره زیر نظر اتهام بروند وافرادی  متحجر و به قول خدشان امّل نشان داده بشوند . در بسیاری از موارد اشتباهات افرادی نادان و جاهل به پای این قشرعزیز جامعه نوشته می شوند . این عزیزان همیشه مظلوم بوده اند .
اما با همه این عناوین بازیگران در بحث پوشش به قول قدیمی ها دیگر شورش را در آورده اند و پوشش های غیرمتعارف بسیاری از آنان را در چندسال اخیر در جشنواره های داخلی و خارجی مشاهده نموده ایم . همین قدر بگویم که این خانم های به اصطلاح محترم که خود را نماینده فرهنگ ایرانی می دانند فردا باید در برابر هزاران جوان ونوجوانی که با دیدن عکس آنان به گناه افتادند جوابگو باشند .
و در این جا هم لازم می دانم که از اقدام ارزنده سرکار خانم سکینه خدابنده لو که  در رژه ی کاروان ایران در افتتاحیه المپیک با چادر و جاب کامل ظاهر شد تقدیر کنم . هنگامی که برای اولین بار رژه کاروان ایران را دیدم متانت و وقار ایشان بسیار بیشتر از ورزشکارانی که با گوشی های خود مشغول گرفتن عکس سلفی از خود بودند در نظرم آمد .

امیدوارم روزی آن قدر دانا   شویم که بتواننیم به مسلمان بودن خود افتخار کنیم نه اینکه تا به جشنواره ای دعوت شدیم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۸
علی زاهدی

اطلاعیه

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۱ ب.ظ

بسم الله

به زودی مستندی خواهم نوشت درباره ی سخنرانان بزرگواری که تاکنون در هیئت توفیق داشتم در پای منبرشان بنشینم . این مستند صرفا احساسات شخصی نویسنده به سخنرانی این بزرگواران است . در طی این مستند از عکس های این بزرگواران استفاده خواهم کرد که بیشتر این عکس ها از آرشیو سایت مجموعه فرهنگی بصائر برگرفته شده است . امیدوارم این مستند همانند بعضی مستند های دیگر که بعضی بزرگواران شروع به نوشتن کردند ، ناکام نماند .

پس منتظر اکران باشید . . .


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۱
علی زاهدی

تجربه 18 روز مسئولیت

سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ق.ظ

خدا رو شاکرم که به من اجازه دادند برای مدتی هرچند کوتاه ، کمی بیشتر درگیر کارهای هیات بشوم . 18 روز بیشتر در جریان مسائل قرار بگیرم . اول اینکه جدا تا قبل از این چیز دیگری فکر می کردم . در هفته های قبل ، ما یکی دو ساعت هیات هفتگی مان را می آمدیم و چه کار داشتیم به کارهای دیگر . اما در این 18 روز فهمیدم که کار سخت است . وقت می خواهد . حوصله می خواهد . هماهنگی می خواهد . لذا از خداوند متعال برای مسئول قبلی و البته همیشگی هیئت (حمید آقا ) و مسول کنونی هیات (مصطفی) توفیق بیشتری را خواستارم . خواب پس این یک مورد که فهمیدم کار سخت و جدی است .

مورد بعدی این بود که روحیه کار گروهی در من شکل گرفت . تا قبلش بیشتر با توجه به وظیفه ام که در هیات توفیق داشتم ؛ چندان درگیر کار گروهی نمی شدم . مداحی و یک پخش فیلم خیلی کار گروهی نمی خواست . اما در این 18 روز فهمیدم که کارهای خود را می توان گروهی هم پیش برد . کار های زمان گیر خیلی زود تر با روحیه کار گروهی پیش می رود . وقتی کار باشد ناخودآگاه خیلی از رفقا می آمدند و یک گوشه کار را می گرفتند . در این زمینه ها روی بچه های رویش در بحث کارهای داخل مجموعه مثل نظافت و تدارکات و ... می توان حساب ویژه ای باز کرد . البته به این نکته هم پی بردم که نمی توان همه کار ها را به بچه ها سپرد . باید یک یا چندین بزرگتر حتما پای کار باشند . در این زمینه علی آقای عبادی کمک زیادی به ما کردند . خدا انشا... به نحو احسن از ایشان قبول بکنند .

در بحث کارهای هیات بعضی از رفقا واقعا نقش کلیدی داشتند . و میتوانم بگویم در بسیاری از کارها حضور خیلی مهمی داشتند . نمونه ی روشنش هم آقا سید جلیل بود که واقعا چه در بحث دکور و چه در کارهای دیگری که به ایشان واگذار می شد کارش را به نحو احسن انجام میداد . بارها من خودم دیدم که از خوابش می زد و علی رغم کسری خواب شدید می ایستاد و کار های هیات را انجام می داد . به حالش غبطه می خورم و از خدا می خواهم که اجر کاملش را نصیب سید بگرداند . اما حتما باید تدبیری اندیشیده شود و بحث جایگزینی نیروها پیگیری شود . نشود که مثلا اگر چند سال دیگر سیدجلیل به یک شهر دیگر رفته بود کار هیات روی زمین بماند .

یکی دیگر از محاسن هیات برای خودم این بود که اسم خیلی از رفقا را یاد گرفتم ! رفقایی که شاید چندین ماه در هیات آن ها را دیده بودم ولی حالا چون خیلی درگیر کار نبودیم حتی اسمشان را یاد نگرفته بودم . دوستی مان با رفقای خوب هیات بیشتر از قبل شد و خدا را بابت این شاکرم .

نکته بعدی اینکه ما هر قدر هم بخواهیم با برنامه ریزی و راس ساعت برنامه را شروع کنیم باز هم یک مورد برنامه ریزی نشده پیش می آید و حتما برنامه آنطور که ما می خواهیم راس ساعت تمام نمی شود . حداقل پانزده الا بیست دقیقه به آن زمانی که برای هیات متصور شده ایم اضافه باید کرد .

به این گفته ی حاج آقای اسماعیل زاده(حفظه الله!) هم بیش از پیش ایمان آوردم :((علم کار خیر هیچ وقت روی زمین نمی ماند . این ماییم که باید خودمان را به آن برسانیم .)) شاید گاهی وقت ها دلمان خالی میشد که مثلا این هفته پول نداریم و نمی توانیم افطاری بدهیم اما متوجه میشدیم که هیات این هفته بانی دارد . واقعا و قلبا اگر بخواهیم که برای خدا و اهل بیت کار کنیم خودشان پول آن را می رسانند و هیچ نگرانی در این زمینه وجود نخواهد داشت .

در این 18 روز هم من از صمیم دل اعتراف میکنم که من هیچ کاری نکردم  . هر کاری بود رفقا خودشان با همکاری هم انجام می دادند . لذا از خدا می خواهم که به حق امام حسن مجتبی (ع) با دیده ی رحمت به این اعمال کم و کم ارزش من نگاه بکند . ما که کاری نکردیم ولی ما را هم با بقیه رفقا که خالصانه زحمت کشیدند نگاه کند .

این حدیث هم کمی دل آدم را میلرزاند :

یا مَعاشِرَ قُرّاءِ القرآنِ، اِتَّقُوا اللّه َ عزّ و جلّ فیما حَمَلَکُم مِن کتابِهِ فإنّی مَسؤولٌ و إنّکُم مَسؤولُونَ ، إنّی مَسؤولٌ عن تَبلیغِ الرِّسالَةِ ، و أمّا أنتُم فَتُسألُونَ عمّا حُمِّلتُم مِن کتابِ اللّه ِ و سُنَّتی .
 
اى جماعت قاریان قرآن! از خدا درباره [عمل به] کتابش که به دوش شما نهاده است، بترسید ؛ زیرا که هم من بازخواست مى شوم و هم شما؛ من درباره تبلیغ رسالت بازخواست مى شوم و شما درباره کتاب خدا و سنّت من که بر دوش گرفته اید بازخواست مى شوید

 

و در آخر امیدوارم که زحمات رفقا در هیات باعث بشود که ثانیه و حتی لحظه ای ظهور حضرت مهدی (عج) جلو بیافتد .امیدوارم زحمات رفقا باعث بشود که لبخندی بر روی زیبای حضرتش نقش ببندد . که انشالله همینطور است ...

 

ربنا تقبل منا هذالقلیل

علی زاهدی -15رمضان 1437

1/4/1395

مطابق با شب میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع)

 

                                                        

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۴
علی زاهدی

نامیرا

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

از دیروز صبح که خواندن کتاب را تمام کردم به فکر فرو رفته ام . چطور بازی زمانه می تواند این قدر انسان را تحت تاثیر قرار بدهد و آن جماعت کوفی تشنه ی حسین بن علی (ع) را این گونه تغییر بدهد . یک نکته در تمام این ماجرا ذهنم را به خودش مشغول کرده است . آن هم این است که آن کسانی که از گرد سفیر حسین(ع) پراکنده شدند ، حسین را برای خودشان و دنیایشان می خواستند . که حسین را فقط باید برای خدا خواست .مگر نه این بود که جد بزرگوارش (ص) او را مصباح الهدی نامید .  عمروبن حجاج کلبی (1)حسین را برای زر و زیور و مقام دنیا میخواست . حسین (ع) را برای خود و دنیایش می خواست . یا بهتر بگویم عمرو ، عاشق نبود . خیلی از کوفیان عاشق نبودند . این بود که عده ای از آن ها با وعده ی مال و مقام عبیدالله و خیلی  هاشان با ترس از سپاه شامیان ، غریب فاطمه را تنها گذشتند .

یک دلیل دیگر هم این بود که کوفیان معرفت به امام نداشتند . حسین (ع) را پیشوای بر حق می دانستند اما این معرفت در قلبشان استوار نبود . عبد الله بن عمیر(2) هم در ابتدای کار این طور بود . او هم پسر فاطمه را شایسته خلافت می دانست . این عقیده هم در قلبش بود و همین اعتقاد قلبی بود که آخر او را به سعادت رساند . اما عبدالله هم در آن ابتدا معرفت کافی نسبت به امام نداشت . نمی دانست که امام می داند آنچه را که او می داند . حال این جمله ی حضرت آقا را بهتر می فهمم :((اگر می خواهید فتنه 88 را بشناسید ، نامیرا را بخوانید .))

اگر بخواهم یک قسمت از کتاب را به عنوان بهترین قسمتش بگویم ، قطعا این قسمت کتاب را بازگو خواهم کرد . آنجا که قیس بن مسهر(3) رو به عبدالله بن عمیر کرد و با این جمله اش به احساسات دوگانه عبدالله پایان داد :((حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم ، که دنیای خود را برای حسین می خواهم . آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم ؟))تصویری که صادق کرمیار ،(4) از لحظه ی رسیدن عبدالله به خیمه های امام برایم متصور کرده است ، بسیار زیباست . برایم دردناک بود آنجا که فهمیدم امام هم منتظر رسیدن عبدالله بود . اینکه می شود امام زمان برای شیعه اش منتظر باشد  . و آیا امام زمان من هم منتظر رسیدن من است ؟

اللهم اجعل من خیر انصاره و اعوانه . . .  

 ........................................................................................................................

1-رئیس قبیله مذحج ، از نویسندگان نامه برای دعوت حسین بن علی (ع) به کوفه بود . اما در امتحان فتنه شکست خورد و سرانجام در روز عاشورا فرماندهی یکی از جناح های سپاه عمربن سعد را بر عهده گرفت .(اطلاعات بیشتر)

2-از یاران باوفای حضرت سیدالشهدا و شهدای در رکابش بود . اودر ابتدا  با این که امام حسین (ع) را بر حق می دانست ، اما با آمدن  امام به کوفه مخالف بود و اعتقاد داشت با این کار در میان امت حضرت رسول اختلاف ایجاد میشود . اما پس از اتفاقاتی بالاخره حقیقت را شناخت . سرانجام در روز عاشورا درحالی که سر بر بالین امام حسین(ع) داشت به دیدار خدایش شتافت (اطلاعات بیشتر)

3-قیس بن مسهر صیداوی ، فرستاده ی حسین بن علی (ع) به کوفه بود . ایشان پس از مسلم به کوفه رسیدند و سرانجام در کاخ ابن زیاد ، به شهادت رسید .

4-نویسنده کتاب نامیرا

گفتگویی با صادق کرمیار در مورد نامیرا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۰
علی زاهدی

دوستت دارم آقا جان

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ق.ظ

حسین جان

این عجیب نیست که تمام اعمال این ماه با نام تو گره خورده است . این عجیب نیست که  در شب ولادت برادرت ، در شب شهادت پدرت و از همه بالاتر در شب قدر ، دائم نشانی خانه ی تو را به من می دهند . که تو اگر نبودی ، هیچ کدام از این ها هم نبود .

آری حسین جان ! اگر آن روز سر افراز بر روی نیزه نمی رفتی و از رگ های بریده ی حنجره ات آوای خوش قرآن را سر نمیدادی ؛ امروز هیچ نام و نشانی از قرآن برای من نمی ماند .
حسین جان ! ای معنای تمام تشنگی ها ! آب را نمی نوشم مگر به نیت سلام آخرش بر تو . و این سلام بر تو بود که آب را مایع حیات کرد!
ای تکیه گاه و پشت و پناه من ! شخصی میگفت که آدم اگر می خواهد به میهمانی برود خوب است پشت سر بزرگی برود . این طور او را بیشتر تحویل می گیرند . اگر تنها برود شاید خیلی به او توجه  نکنند .

آقا جان ، ماه میهمانی خدای تو رسیده . آقا جان در این کاروان نورانی تو جایی برای این روسیاه است؟ مگو نیست که اگر مرا ردم کنی از در خانه ات هیچ پناه دیگری در عالم ندارم . با امید به در خانه ات آمدم . نا امیدم مکن . که می دانم مرا از در خانه ات رد نمی کنی .

دوستت دارم ، ای افضل همه ی  اعمال ماه رمضان من


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۰
علی زاهدی

بر باد رفته

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ب.ظ

خیلی وقت است که او را ندیده ام . یادم می آید آخرین بار در شب شهادت حضرت معصومه بود که او را در هیات هفتگی دیدم .

یادش بخیر . روزگاری جانشین سردبیر نشریه مان بود . فکر میکنم ده هزار تومانی را خرج فرستادن پیامک برای من کرد . آن موقع ها که نشریه داشتیم ، من همیشه مطالبم را دیر می فرستادم . دائم پیامک ((مطالبت رو بفرست))زینت ده صفحه گوشی ام بود .

ذوق شعری داشت . در نویسندگی هم دستی بر آتش داشت . گرچه وبلاگش خیلی وقت است ساکت مانده اما اوج هنرش را در این چند جمله  نشان داد :

تقصیر کوفیان نیست که نسبت به علی بی وفایند . تقصیر خطشان است که ندارد . و علی هم که نقطه ی بسم الله .

شعرخوانی قبل هیاتش را خوب به یاد دارم . آن عرق کردن های هنگام شعرخوانی اش را خوب به یاد دارم . بسیاری با شنیدن شعرخوانی اش به گریه می افتادند . شعر را اول می فهمید بعد می خواند ...

از چند تن شنیدم که در دیدار اخیر طلاب با حضرت آقا ، رویت شده است . موفق باشد در راهی که انتخاب کرده است

هادی جان ، هرکجا هستی سلامت باشی .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۵
علی زاهدی