ممنونم آقا عباسعلی عزیز
دیشب ، بعد از یه عالمه عاشقی با شما ، حرفی از حمید آقای هیاتمان دلم را زیر و رو کرد . گفت که شما من رو خواستین تا براتون مداحی کنم . شما منو لایق دیدید که براتون نوحه بخونم . راستش را بخواهید تا اون موقع اونطوری به این مساله نگاه نکرده بودم . اما یکم که بیشتر فکر کردم دیدم حرفشون خیلی درسته .
آره آقا عباسعلی اون موقع که آهنگ نوحه از ذهنم پریده بود خودت بودی که آهنگ نوحه رو به یادم آوردی . دیشب خودت به صدای ضعیف من کمک کردی . نه حالا که فکر میکنم میبینم دیشب همش حواست به من بود . شما رو به جان همون مادری که میدونم همیشه بوی چادر خاکیش رو حس میکنی قسم میدم که مثل دیشب همیشه ی عمرم حواست به من باشه .
آقا عباسعلی جان ، فردای قیامت بیا دست منو هم بگیر . بگو خدایا این بنده ات یک شب توی هیات فاطمیون برای مادر ما نوحه خونده . من خودم شاهد بودم .
دیگه نذار به سمت گناه برم . هر وقت شیطان رو اطراف دلم دیدی بیا و دستمو بگیر . نذار دوباره این حس های قشنگو از دست بدم .
ممنونم آقا عباسعلی عزیز
ممنونم . . .